زیر بارون | ||
|
روزگارم زرد است مثل پاییزم آسمانی دارم که در آن سرخ به اندازه دل، خونین است و اتاقی که درآن پنجره ها خاموشند پلکهاشان بسته است نیست نوری که تلنگر بزند بر شیشه زندگی در گذر است وهوا رنگ به رنگ هرکجا می نگرم گل حسرت ز زمین می روید دلم از سنگی این کوه به تنگ آمده است وهم از غربت ماه خوش بحال سهراب سیب را می فهمید واژه ها را می شست چترها را می بست زیر باران می رفت نظرات شما عزیزان:
چه اسارت بی افتخاری است در بند حرف این و آن بودن
صفحه های زندگی را ورق زدم ،
ورق زدم ، تا رسیدم به صفحه ای که گفت : بهتر از صفحه ی دلت صفحه ی نیست !!!!
آمدی ، چه صادقانه آمدی ، مرا عاشق کردی ...
آمدی ، چه عاشقانه آمدی ، مرا دیوانه کردی ... چه زیبا آمدی و لحظه های پر از غم زندگی ام را عاشقانه کردی
اِمشبـــ بــﮧ میهمــانے تــو مے آیـَـمـــ
نــﮧ چشــماטּ فریــبَنـבهـ اتــــ و نــﮧ لبــاטּ تَبـבارتـــ را مے خـواهـَـمـــ مـَـرا آغـُـوشے بــﮧ وُسـعتـــ בستــانتـــ کافــے ستــــ בلـَـمـــ گــرفــتــﮧ غــمــ هــایمـــ را بــغل کــטּ آپم و منتظر حضور سبزت
عالييييييييييي بود مرسي
آپم گلم خوشحال ميشم بياي
سـرم درد مـیـکـنـد بـرای عـاشـقـی . . .بـا طـعـم ِ تـ ـو ! . . .
ای کاش جای او بودم ای کاش موضوعات مرتبط: برچسبها: |
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |